انسان‌شناسی40 - فضل عصمت

فضل عصمت

در ادامۀ بحث «انسان‌شناسی در قرآن» (جلسۀ چهلم، 17رجب 1435) به تبیین موضوع «فضل عصمت» می‌پردازیم.

گفتیم که همه‌ی ما می‌خواهیم از اسعدالنّاس شویم. این، طلب فطری ماست و حتماً مطلوبش در عالم خارج هست: ولایت. همان طور که پاسخ تمام نیازهای مادی ما، در طبیعت هست. پس مشکل نه از طلب است، نه از مطلوب. نرسیدن، به خاطر تنبلی طالبان است که مطلوب را دور می‌پندارند و نمی‌خواهند به سویش قدمی بردارند؛ چون آن را نچشیده‌اند. اما ولایت با تمام شئونی که مورد نیاز ماست، در تمام هستی ما ساری و جاری است؛ فقط باید به سوی آن حرکت کنیم. کافی است قطره‌ای از شیرینی ولایت را بچشیم؛ دیگر تنبلی معنا ندارد و حتی اگر دور و سخت باشد، با عشق دنبالش می‌رویم. پس چه کنیم تا اولاً طلب مطلوب در ما حرکت ایجاد کند و ثانیاً با موانع، سست نشویم؟

در جلسات قبل گفتیم که تنها راه رسیدن به این مهم، معرفت به فضل معصومین(علیهم‌السلام) است. دقت کنید: معرفت به فضل، نه علم به فعل. علم یعنی دانایی، و معرفت یعنی دارا شدن آن دانایی؛ فضل هم نحوه‌ی خاص وجود حضرات است، نه برتری فعل و صفتشان. آنچه ما را به آنان نزدیک و مشابه می‌کند، شناخت حقیقتشان است، نه فقط الگوگیری از فعلشان. درک حضور حضرات در لحظه‌لحظه‌ی زندگی و نظارت و إشرافشان بر شراشر وجودمان است که ما را از بدی و گناه دور می‌کند، نه صرفاً علم به اینکه آنان انسان‌های بسیار خوبی بوده‌اند.

فضل امام یعنی نوعِ بودن او چنین است که در تمام هستی حضور دارد و معرفت به این فضل باید چنان وجود ما را پر کند که همواره حضورشان را ببینیم. ولایت مثل خون در بدن ماست که نقطه‌ای از وجودمان نباید خالی از آن باشد؛ وگرنه حیات ندارد. گفتیم بارها سنگ را برایمان طلا کرده‌اند و رحمت و قدرتشان را دیده‌ایم؛ اما چون به دید معرفتی نیافته‌ایم، یقین نداریم و باز در مشکلات مادی یا معنوی، سراغ دیگران می‌رویم!

اگر حضور ولایت را می‌فهمیدیم، به تمام هستی عشق می‌ورزیدیم و این قدر خشونت‌های ریز و درشت در حرکات و رفتار و گفتار نداشتیم. ولی ما حتی با خودمان هم خشنیم و لطافت نداریم؛ چون ولایت را پیدا نمی‌کنیم! در حالی که شیعه، نزدیک‌ترین شعاع به ولایت را دارد؛ و ولایت، اولین شعاع شمس وجود است.

ما در عالم ماده نمی‌توانیم مستقیماً درون خورشید برویم و خودش را بیابیم. اما خورشید، مساوی طلوع است و ما با این طلوع است که از نور و حرارتش بهره‌مند می‌شویم. اما شعاع‌ها، نور محض نیستند و نسبت به خورشید، حد گرفته‌اند؛ مگر اولین شعاع که بی‌واسطه وصل به خورشید است و همچون خورشید، هیچ تاریکی و سرما ندارد.

امام، اولین شعاع شمس وجود است که هرگز حجاب و حد نگرفته و تنها اوست که می‌تواند تمام مراتب وجود ما را گرم کند. پس اولین درک از هستی و خدا، برای ائمه(علیهم‌السلام) است و سایرین از طریق آنان است که خدا را می‌شناسند و درک می‌کنند؛ همان گونه که فرموده‌اند: "بِنَا عُبِدَ اللهُ وَ بِنَا عُرِفَ اللهُ"[1].

اولین شعاع، واسطه‌ای است برای تابش شعاع‌ها از خورشید؛ که اگر نبود، تابشی نبود. در صعود نیز اگر مراتب نازل بخواهند به خورشید برگردند، باید دم این شعاع را ببینند؛ وگرنه سرد می‌شوند و قلب سرد، مرده است. قلبی که عشق ولایت را ندارد، یخ است، یک‌دله نیست و در خیال و اندیشه‌اش وحدت ندارد.

این جایگاه ویژه‌ی امام، همان فضل ایشان است که از آن به عصمت یاد می‌کنیم؛ یعنی ظهور ذاتی حق که هیچ حجاب و غیریتی نگرفته و فیض الهی را خالص و جاری، همان گونه که هست، ظهور می‌دهد و به خلق می‌رساند. همان سرّی که در زیارت رجبیه‌ی امام زمان(عجّل‌الله‌فرجه) می‌خوانیم: "لَا فَرْقَ‏ بَینَكَ‏ وَ بَینَهَا إِلاَّ أنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ خَلْقُكَ"؛ یعنی آنان فرقی با تو ندارند، فقط تو خورشیدی و آن‌ها شعاع تو، و تو ذاتی و آنان ظهور تو.

این درجه از عصمت، عشق و نظر نکردن به ماسوا، موهبت خاص حق‌تعالی و بالاترین رتبه‌ی وجودی در نظام خلقت است که زمینه‌های کسبی و خلقی در فعلیت آن، نقش ندارد. یعنی هیچ کس با کوشش علمی یا عملی نمی‌تواند به این نوع عصمت برسد و فاعل آن، فقط خداست. البته همه‌ی انسان‌ها استعداد عصمت را دارند -چون وجود همه، از حق و سریان ولایت است- اما نه در رتبه‌ی چهارده معصوم(علیهم‌السلام)؛ و برای ظهور این استعداد، باید به سوی حضرات سیر داشته باشند، آن هم با معرفت و معرفت و معرفت.

اگر این جایگاه امام را شناختیم و خود را در آن پیدا کردیم، دیگر سخت و آسان، قهر و آشتی، اعتنا و بی‌اعتنایی نمی‌بینیم؛ چون آن قدر غرق اسمائیم و وجودمان پر است، که ذره‌ای خلأ نداریم تا بخواهیم ببینیم کسی بیشتر یا کمتر از ما دارد.

 


[1]- الكافی، ج1، ص145 : به ما، خدا بندگی و شناخته می‌شود.



نظرات کاربران

//